سایت خبری تحلیلی DALEL

www.dalel.ir
سایت خبری تحلیلی DALEL
سایت تحلیلی سیاسی فرهنگی اجتماعی استاد علی اکبر دارابکلائی
۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۲۶

دو قطبی جنگ و صلح»؛

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌
 
*******
 

«نفوذ جریانی» و القاء «دو قطبی جنگ و صلح»!

محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
 
جریان نفوذی غربگرای داخلیِ مدعی حمایت از دولت اکنون که با بدعهدی‌ها و تهدیدات آمریکایی‌ها به ویژه بعد از روی کار آمدن دولت جدید در این کشور برجام را در معرض خطر جدی می‌بیند و به اذعان خود دولتی‌ها و تئوریسین‌ها و اتاق‌های فکرشان هیچ دستاوردی چه در حوزه اقتصادی و چه در حوزه سیاسی برای ارائه به مردم ندارد، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال آینده به دنبال دو قطبی کردن جامعه به هر بهانه‌ای است. بنابراین شرایط موجود، هوشیاری مردم، مسئولان و دلسوزان کشور را می‌طلبد.

1- این جریان ابتدا در طول مذاکرات هسته‌ای تلاش کرد با خدشه‌دار کردن وحدت مردم، جامعه را به برجامیان و غیربرجامیان و به عبارتی به خوشبینان به برجام و دلواپسان تقسیم و مردم را رودروی هم قرار دهد، اما با هدایت‌ها وهشدارهای رهبر معظم انقلاب این اتفاق نیفتاد. ایشان۵ شهریور۹۳ در دیدار دولت تاکید کردند: «دولتمردان از دو قطبی کردن جامعه با شعارها و دعواهای سیاسی پرهیز کنند، زیرا این کار موجب دلزدگی و خستگی مردم می‌شود».

2- در گام دوم این جریان قصد داشت تا جامعه را به دو دستهِ طرفدار رفع تحریم‌ها و حل مشکلات اقتصادی و طرفدار تحریم‌ها و تحمیل ریاضت اقتصادی بر مردم تقسیم کند. اما باز با روشنگری‌های رهبر معظم انقلاب و از طرف دیگر باقی ماندن و تشدید تحریم‌ها و حل نشدن مشکلات اقتصادی،  در دو قطبی کردن جامعه ناکام ماند. رهبر معظم انقلاب دوم تیر94 در دیدار مسئولان کشور تاکید کردند، «اگر کسی بگوید که در مسئولین جمهوری اسلامی کسی هست که توافق را نمی‌خواهد، خلاف گفته؛ هدف ما از این مذاکرات لغو تحریم‌ها است».

3- بعد از اینکه جریان غربگرای حامی دولت به دلیل آگاهی و بصیرت مردم، موفق به فریب افکارعمومی نشدند، سناریوی دو قطبی‌سازی جامعه از طریق القاء دو قطبی احمدی‌نژاد- روحانی را در دستور کار خود قرار دادند که این سناریو نیز با درایت و تیزبینی رهبر معظم انقلاب در نهی وحدت‌آفرین احمدی‌نژاد از ورود به صحنه انتخابات و اعلام تبعیت وی از نهی رهبری خنثی شد. رهبر معظم انقلاب 5 مهر95 در ابتدای درس خارج فقه در خصوص علت این نهی تاکید کردند: «ایجاد فضای دو قطبی در کشور مضرّ است. امروز کشور به اتحاد همه نیروها احتیاج دارد».

4- جریان غربگرای پیرامون دولت و تا حدودی نفوذ کرده در برخی ارکان اجرایی کشوردر مقطعی دو قطبی افراطی- میانه‌رو را دردستور خود قرار داده بود تا نیروهای مومن به انقلاب را منزوی کند که باز با نهیب رهبر معظم انقلاب مواجه شد. ایشان5 اسفند94 تاکید کردند: «در ادبیّات سیاسی آمریکا و انگلیس تندرو کسی است که پایبند انقلاب و میانه‌رو کسی است که در مقابل خواسته‌های آنها تسلیم است».

5- اما این جریان که در حسرت روی کارآمدن مجدد دموکرات‌ها در آمریکا ماندند، روی کار آمدن ترامپ را فرصت‌طلبانه غنیمت شمرده و درصدد اجرای سناریوی القاء «دو قطبی جنگ و صلح» در جامعه هستند. جریان غربگرا بعد از اینکه از گیجی و سردرگمی روی کار آمدن جمهوری خواهان بیرون آمدند، با تهدیدات و اقدامات ضد ایرانی ترامپ دچار لکنت موضع‌گیری شدند، اما پس از بازسازی روحی خود در سناریوی جدید ابتدا تلاش کردند با توجه به مواضع ترامپ از وی یک چهره افراطی جنگ‌طلب و از اوباما- روی دیگر سکه آمریکا- یک چهره میانه‌روی و صلح‌طلب بسازند. در گام دوم سعی کردند حساب آمریکا را از ترامپ جدا کنند و به تطهیر آمریکا پرداختند.
 
این جریان در گام سوم سناریوی جدید و برای آینده قصد دارند رقیبان انتخاباتی را چهره‌هایی تندرو معرفی نمایند تا به جامعه القاء کنند حال که در آمریکا یک چهره افراطی روی کار آمده، اگر در ایران هم یک چهره تندرو روی کار بیاید، خطر و سایه جنگ بیخ گوش مردم است و برای جلوگیری از این وضعیت، مردم باید به یک چهره صلح‌طلب (سازشکار!) رای دهند! که قرائن کلید خوردن این سناریو از هم‌اکنون در حال آشکار شدن است. اما به هزاران دلیل که هم در دولت اوباما روشن بود و هم در دولت ترامپ عیان است، باید به صراحت و بی‌پرده گفت:

 اولاً اگر امکان چنین خطای فاحشی از سوی آمریکا وجود داشت قطعا اوبامای میانه‌رو که آتش جنگ در سوریه وعراق و یمن را شعله‌ور کرد، درنگ نمی‌کرد.

ثانیاً خود رسانه‌ها و تحلیلگران سیاسی و نظامی و مقامات آمریکا بارها اذعان کردند که امکان فکر کردن به اقدام نظامی علیه ایران را ندارند. برهمین اساس ترامپ که ادعا کرده بود «هیچ چیزی درباره ایران از روی میز حذف نشده»، در یک عقب‌نشینی آشکار 24ساعته، در مصاحبه با شبکه فاکس‌نیوز تصریح کرد «من هرگز درباره اقدام نظامی علیه ایران حرف نمی‌زنم بلکه تحریم‌ها را سخت می‌کنم»!. دکتر فرانس ژیرس رئیس اتاق جنگ ناتو در اتحادیه اروپا علت ناتوانی آمریکا و غرب در حمله به ایران را اینگونه توضیح می‌دهد که: «فقط در چند ساعتِ ابتدای نبرد تنگه هرمز با ناو گروه ارتش جمهوری اسلامی ایران کنترل تمام نفتکش‌های عظیم مصادره و مسیر تردد دریایی و هوایی بسته خواهد شد.
 
قدرت نظامی پایگاه‌های نظامی آمریکا در منطقه با هجوم موشک‌های نقطه‌زن ایران ظرف چند ساعت به نصف کاهش پیدا خواهد کرد. کل اقتصاد جهان و بورس‌های جهان سقوط نود درصدی خواهد کرد و قیمت هر بشکه نفت به چهارصد دلار خواهد رسید و این اتفاقات با شلیک موشک فقط از دو پایگاه موشکی ایران رخ خواهد داد و صد و ده پایگاه موشکی دیگر ایران اصلا نیاز به عملیاتی شدن ندارد».

ثالثاً افکار عمومی جهان- چه مردم و چه دولت‌ها- چنین همراهی با آمریکا را نه درگذشته داشتند و نه در شرایط کنونی دارند. در شرایط کنونی که همه دنیا حتی داخل خود آمریکا علیه سیاست‌های این کشور دست به اعتراض زدند، چگونه ترامپ و تیم او می‌توانند انتظار حمایت از گزینه جنگ داشته باشند؟، آن هم با ایرانی که به اعتراف خود آنها قدرت برتر منطقه غرب آسیا، و هفتمین قدرت نظامی جهان می‌باشد.

رابعاً در سناریوی دو قطبی‌سازی جنگ و صلح، جریان غربگرا دچار تناقضات فراوانی شده است از جمله:

1- به این سوال باید پاسخ دهند ادعای برطرف شدن سایه جنگ از سر ملت ایران به برکت برجام چه شد!؟

 2- به این سوال باید پاسخ دهند در زمانی که به ادعای آنها دولت قبل یک دولت تندرو بود و بوش جمهوریخواه و تندرو هم در آمریکا در مسند قدرت بود، چرا جرات حمله به ایران را نداشت و با مقاومت ملت ایران و موضع‌گیری‌های اصولی نظام و رهبری بوش از سر استیصال به دنبال مذاکرات استراتژیک همه‌جانبه با ایران بود؟ که پایه مذاکرات هسته‌ای کنونی نیز همان تلاش‌های بوش تندرو بود!.
 
در این خصوص باید گفت، سال ۸۶ و در دولت نهم، بوش تندرو پیشنهاد مذاکرات با ایران را داد و تونی بلر نخست‌وزیر سابق انگلیس را به نمایندگی از کل غربی‌ها برای مذاکرات به عمان فرستاد اما تونی بلر بعد از دو روز انتظار با سرخوردگی و ناراحتی عمان را ترک کرد. این نشان می‌دهد هم جمهوریخواهان تندرو و هم دموکرات‌‌های میانه‌رو! از جنگ با ایران پرهیزدارند.

3- جریان غربگرای داخلی در این فضای خودساختهِ جنگ و صلح همچنین با ادعای اینکه در چنین شرایط تهدیدآمیزی! کشور نیاز به وفاق و آشتی ملی دارد، بدون توجه به خیانت‌های خود که کشور را تا لبه پرتگاه بردند، درصدد تطهیر سران فتنه و زمینه‌سازی برای طرح دوباره موضوع حصر آنها را دارند تا طلبکارانه خود را دلسوز کشور و انقلاب و مردم معرفی کنند. این جریان در یک تناقض آشکار در حالی که از هیچ اقدام و خیانتی در فتنه 88 علیه منافع و امنیت ملی کشور دریغ نکردند و زمینه اعمال شدیدترین تحریم‌ها و تهدیدات علیه ملت ایران را فراهم کردند، بعد از جازدن خود به عنوان قهرمانان رفع تحریم‌ها، اکنون ادعا می‌کنند که «می‌خواهیم مقابل کسی که قصد تجاوز به کشور را دارد بایستیم»!.

 4- نکته مهم این است که چنین فضاسازی‌هایی برای دوقطبی کردن صلح و جنگ امری تکراری و مسبوق به سابقه و برای پیچیدن نسخه تسلیم در برابر آمریکاست. این جریان در زمان دولت اصلاحات نیز با نوشتن نامه به رهبری از تهدید و جنگ علیه ایران سخن گفتند و خواهان تسلیم شدن در برابر آمریکا شدند و از آن به عنوان نوشیدن جام زهر دیگری یاد کرده بودند! براساس همین تفکرات اکنون نیز جریان نفوذی تلاش دارد در این فضاسازی مصنوعی و دوقطبی کاذبِ جنگ و صلح، با ترساندن ملت ایران و مسئولان جمهوری اسلامی، آنها را یک بار دیگر به پای میز مذاکره با آمریکا بکشانند!.

5- برای فهم اوج نفاق و تناقض این جریان غربگرای نفوذی که ادعای صلح‌طلبی و رفع سایه جنگ از سر ملت ایران را دارند، باید یادآور شد زمستان 69 در جنگ اول خلیج فارس که صدام با چراغ سبز آمریکا به کویت حمله کرد،  این جماعت با خالدبن ولید خواندن صدام، خواستار ورود ایران به جنگ با آمریکا و حتی حمله به اسرائیل شده بودند!، اما با درایت و تدبیر رهبرمعظم انقلاب که فرمودند؛ «این جنگ، جنگ حق و باطل نیست و ما اعلام بی‌طرفی می‌کنیم»، سایه جنگ از سر ملت ایران دور شد.

 6- مدعیان این جریان باید به این تناقض نیز پاسخ دهند اگر ادعای آنها در خصوص خطر جنگ واقعی است پس چگونه نسخه تسلیم تحت عنوان به اصطلاح خویشتن‌داری و تحریک نکردن می‌پیچید؟!. اگر خطر جنگ واقعی است و اگر شما انقلابی هم نباشید که نیستید و ادعای ملی‌گرایی دارید،  برای دفاع از کشور و ملیت نیز باید ملت را به مقاومت و آمادگی فرا بخوانید نه تسلیم!. نکته خنده دار اینجاست که این جماعت از یک طرف ادعای ایستادن در مقابل متجاوز را دارند و از طرف دیگر نسخه تسلیم می‌پیچند!. بپذیریم که سایه جنگ چیزی جز القائات نظام سلطه استکباری و خزعبلات جریان نفوذی غربگرای داخلی برای کسب قدرت و منافع سیاسی و ترساندن ملت غیور ایران نیست.
 
لذا باید گفت ملت ایران در سایه اقتدار نیروهای مسلح خود،  سایه جنگ را به بازی گرفته و در زمان لازم چه در صحنه سیاسی و چه در صحنه نظامی دنیا را غافلگیر خواهد کرد، چنان‌که در صحنه سیاسی در 22 بهمن شاهد این غافلگیری بود و در صحنه نظامی نیز کشورهای استکباری یک بار در دفاع مقدس ملت ایران را آزموده‌اند، آنان خوب می‌دانند آزموده را آزمودن خطاست!.  

 
 گلایه نقاره‌های انقلاب

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
 
«صحن انقلاب» یک فرقی با «خیابان انقلاب» دارد و آن اینکه به برکت وجود حضرت شمس‌الشموس، اینجا همیشه «راهپیمایی» است و همیشه «روز پیروزی» است و همیشه «یوم‌الله» است و همیشه «تجلی وحدت و حماسه». الحق هر چه خداوند منان را بابت نعمت تام و تمام آقا علی بن موسی‌الرضا شکر کنیم، باز کم است و بی‌مقدار. چه بسیار «خیر» که متاثر از حضور سلطان جان و جهان در ایران، بر ما جاری شده و ما از آن غافلیم و چه بسیار «شر» که به یمن همین حضور، از سر ما دفع شده و باز ما از آن غافلیم.
 
ضمن اعتراف به این غفلت، لیکن این را هم باید اذعان کرد که ایرانی‌جماعت، هویت خود را جز زیر برج ثامن تعریف نمی‌کند. اگر برای «خدمات متقابل اسلام و ایران» بخواهیم دنبال شاهد بگردیم، هیچ‌کجای ایران عزیز، اندازه صحن و سرای باصفای رضوی، نمی‌تواند گواه این مهم باشد. از هنر تا معماری و حتی تا انقلاب، آنچه هر ایرانی را به صحنه آورده، از برکت همین صحن مطهر است. بی‌خود نیست که نخبگان وطن، مدال و افتخار خود را تقدیم موزه آستان قدس می‌کنند و بی‌خود نیست که پروفسور سمیعی می‌گوید «وقتی اسم امام رضا می‌آید، همه ما محو ایشان می‌شویم». آری! بی‌خود نیست که این‌همه شهدا اصرار داشتند در «صحن انقلاب» عکسی از خود به یادگار بگذارند.
 
این صحن، حقا که برای ایران و ایرانی، صحنه حضور و حماسه دائم است؛ آن هم از نوع صددرصد ملی و صددرصد سراسری. اینجا، تو هم فارس می‌بینی و هم دیگر اقوام از ترک و بلوچ و لر و ترکمن. دیشب اما در همین صحن رویایی، با یک عرب چفیه بر سر، گرم گرفته بودم. می‌گفت: «آمده‌ام پیش آقا، یکی هم به‌منظور شکایت از دولت که اصلا انگار نه انگار در قبال مشکلات ما وظیفه چاره‌جویی دارند! حتی دریغ دارند از ابراز همدردی!» من از صحبت هموطن خوزستانی به نکته‌ای رسیدم. اینکه اگر رئیس‌جمهور بودم، اعضای کابینه‌ام را هر از چند گاه بیاورم اینجا، تا در آن واحد، پای حرف تقریبا همه مردم از همه جای ایران بنشینند. برای نیل به این مهم، کجا بهتر از صحن انقلاب که همیشه خدا از همه جای ایران، زائری یعنی نماینده‌ای دارد؟! در سایه بی‌عهد کدخدا، نتیجه مذاکره با شیاطین عالم معلوم شد؛ اینک وقت آن است دولت، دمی هم زیر برج ثامن و اندکی هم پای درددل مردم خود بنشیند.

چهره‌به‌چهره! روبه‌رو! واقعا گناه این مردم چیست که دولت‌شان، وقت برای اجنبی بیشتر می‌گذارد تا ابنای وطن خود؟! آیا این مردم، فقط وقت رای‌ دادن به آقای روحانی، «مردم‌» حساب می‌شوند؟! و بعد از رای‌ دادن، اعتراض‌شان به بیکاری و رکود و هزار و یک مشکل دیگر من‌جمله مشکلات زیست‌محیطی، یا باید «شعر»و«شعار» خوانده شود یا اصلا به‌هیچ گرفته شود؟! هم‌الان در صحن انقلاب، چشم به مردم دوخته‌ام! این مردم خوب! این مردم نازنین! این مردم همیشه در صحنه انقلاب! و همیشه در صحن انقلاب! دولت اما کجاست؟! در کدام صحنه است؟! در کدام صحن است؟! شگفتا! اوباما رفت و ترامپ آمد؛ آخرین ماه سال ۹۵ هم عن‌قریب خواهد آمد لیکن دریغ از معرفی فقط و فقط یک مدیر نجومی توسط قوه مجریه به قوه قضائیه! آن‌وقت آقای روحانی در جمع مردم کرمانشاه وعده می‌دهند دولت اعتدال در امر مبارزه با فساد، اهل تعارف نیست! اینگونه؟! تعجب من از داعیه‌داران «مجلس در راس امور» است که چرا چنین مواقعی، موتورشان به‌شکل خودجوش، خاموش می‌شود! طرفه حکایت اینجاست! درست در همان‌ روزهایی که دولت، شبانه‌روز، مردم را به انصراف از گرفتن ۴۵ هزار تومان یارانه دعوت می‌کرد، شمار قابل توجهی از مدیرانش، حقوق ماهی ۱۰۰ میلیون و ۱۵۰ میلیون و ۲۰۰ میلیون می‌گرفتند! همین دولت اما ۳ سال است که هر ماه، جماعتی از مردم را بدون اعلام هیچ معیاری، از گرفتن یارانه محروم می‌کند! چرا؟ واقعا چرا دولت به مردم توضیح نمی‌دهد حذف یارانه‌بگیران، عاقبت با چه معیاری انجام می‌شود؟! یعنی این مردمان عزیز صحن انقلاب و همیشه حاضر در صحنه انقلاب، اینقدر نزد دولت اعتدال، فاقد ارزش و اعتبارند که حتی ندانند برای چه و بر اساس کدام فرمول، از ماه بعد یارانه نمی‌گیرند؟! یا امام رضا! شکایت به بارگاه تو آورده‌اند این مردم... از دست دولتی که نه در صحن انقلاب است و نه در صحنه خدمت! واقعا کجاست دولت؟! خانه سفرا؟! کاش از دست این دولت، فقط قلب رآکتور اراک گرفته بود! کاش فقط برجام بود که برای ملت، عایدی «تقریبا هیچ» داشت! در امر مبارزه با فساد هم، در امر راستگویی هم، در امر اشتغال هم و در امر مقابله با رکود هم، نمره آقایان چیزی در همان مایه‌های «هیچ» است! با خود می‌اندیشیدم دولت اعتدال هم اگر بخواهد یک مدال به موزه آستان قدس تقدیم کند،  شاید یک «کلید»باشد! یا چه بدانم؛ یک «کلاه»!
 
 
 واترگیت دیگری در راه است؟

علیرضارضاخواه درخراسان نوشت:

"این رسوایی سیاسی به استعفای مایکل فلین ختم نمی‌شود"این جمله واکنش شبکه خبری سی ان ان به استعفای ژنرال سه ستاره آمریکایی است که کمتر از یک ماه پیش از طرف دونالد ترامپ به عنوان مشاور امنیت ملی آمریکا منصوب شده بود.
 
روز گذشته و در ادامه جنجال‌های پیش آمده بر سر انتخاب فلین از سوی ترامپ به عنوان مشاور امنیت ملی سرانجام فلین استعفا داد. استعفای ناگهانی  که به اعتقاد بسیاری نشان دهنده وجود بی نظمی و اغتشاش در بالاترین سطوح دولت جدید آمریکاست؛ دولتی که در هفته‌های نخست آغاز به کار خود شاهد بحث و کشمکش میان مشاوران و مقامات ارشد خود بود.
 
علت استعفا، انتشار گزارش‌هایی بود که نشان می‌داد آقای فلین در پایان سال گذشته میلادی، به سفیر روسیه در ایالات متحده آمریکا در زمینه کاستن از تحریم‌های روسیه و بهبود روابط با مسکو پس از آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ، وعده‌هایی داده است. مقامات کاخ سفید می‌گویند که در جریان محتوای گفتگوهای او با سفیر روسیه نبوده‌اند و آقای فلین در این موضوع حتی مایک پنس، معاون دونالد ترامپ را گمراه کرده است.
 
با این حال استعفای مشاور امنیت ملی در نخستین روزهای استقرار دولت جدید آمریکا ، حادثه‌ای مهم و رویدادی کم سابقه و یا شاید بی سابقه در تاریخ سیاسی آمریکاست که می‌تواند آغازی بر تحولات و تغییرات بزرگ تری در داخل نظام سیاسی آمریکا و دولت ترامپ باشد. در تحلیل چنین اتفاقی می‌توان به دو عامل رقابت درون سیستمی و تلاش برای کنترل ترامپ اشاره کرد.
 
رقابت میان بلوک‌های قدرت در کابینه ترامپ
 
واقعیت این است که ترکیب دولت‌ها و چگونگی چینش کابینه با وجود این که نظام سیاسی آمریکا، یک نظام ریاستی است و محدودیت‌های نظام پارلمانی را ندارد اما معمولا یکدست نیست. دولت آمریکا بر اساس نظریه تکثر گرا Pluralist theoryبه مثابه یک شرکت سهامی است که در آن بلوک‌های قدرت خاصی قرار دارند که بر سر "سهم و جایگاه در تصمیم سازی‌های سیاسی " با یکدیگر رقابت می‌کنند. دولت ترامپ نیز از این قاعده مستثنی نیست.
 
لذا در یک تحلیل می‌توان برکناری سپهبد بازنشسته مایکل فلین را محصول نزاع جناح سنتی جمهوریخواه در داخل کابینه ترامپ که به شدت مخالف نزدیک شدن به روسیه  هستند– به رهبری مایک پنس معاون اول رئیس جمهور - با جناح "نظامیان و میلیاردرها "ی کابینه ترامپ دانست، جناحی که متهم است  به دلیل منافع اقتصادی و یا ارتباطات احتمالی با برخی از متنفذان سیاسی در مسکو، تحت تاثیر و زیر سایه نفوذ آنها قرار دارد. مایکل فلین یکی از برجسته‌ترین این افراد است و در این حوزه می‌توان به " رکس تیلرسون " وزیر امور خارجه آمریکا نیز اشاره کرد که سابقه دوستی و همکاری بلند مدتی با دولت روسیه و شخص ولادیمیر پوتین دارد.

تلاش هیئت حاکمه آمریکا برای کنترل ترامپ

علاوه بر این می‌توان فلین را قربانی نظام توازن قوا یا Check and Balance در ساختار سیاسی آمریکا دانست. مشاور امنیت ملی یکی از مهم‌ترین و راهبردی‌ترین پست‌های کابینه آمریکاست که تأثیر مستقیمی بر سیاست خارجی کاخ سفید داشته و بدون نیاز به تأیید کنگره، مستقیما توسط رئیس‌جمهور منصوب می‌شود.
 
این سمت بعد از حملات 11 سپتامبر توسط جورج بوش ایجاد شد تا بدون فشار و اعمال نظر کنگره، برخی از سیاست‌های خارجی خود را پیش ببرد.دونالد ترامپ رئیس جمهور جدید آمریکا تلاش دارد - پیرو مُدلی که در برخی دولت‌های آمریکا، به ویژه در زمان جنگ سرد  و( دولت اول بوش) مرسوم بود - مرکز ثقل سیاست خارجه را به جای وزارت امور خارجه به «شورای امنیت ملی» منتقل کند؛ و آن شورا را - به جای یک نهاد مشورتی - به یک نهاد «سیاستگذار» تبدیل کند، رویکردی که والتر راسل مید، استاد سابق سیاست خارجی آمریکا در دانشگاه ییل، از آن با عنوان شورش جکسونی‌ها در مجله فارین افرز یاد می‌کند.
 
این در حالی است که نه تنها دموکرات‌ها بلکه جمهوری خواهان نیز اعتمادی به ترامپ بی تجربه در حوزه سیاست خارجی ندارند. نگرانی‌ها در داخل هیئت حاکمه آمریکا، هنگامی شدت گرفت که اخبار غیر رسمی از شکل گیری یک "کابینه مخفی" و "کمیته‌ای در سایه" به رهبری استفان بنون استراتژیست ارشد ستاد انتخاباتی ترامپ حکایت داشت.
 
کمیته‌ای که مایکل فلین نیز در آن حضور داشت، از سوی دیگر تلاش‌های فلین در 3 هفته گذشته برای جایگزینی اتوبوسی بوروکراسی شورای امنیت ملی با نظامیانی که به نوعی با او در ارتباط بوده‌اند، مخالفت‌های جدی را به وجود آورده بود. منتقدان معتقد بودند، بسیاری از‌ایده‌های اولیه در این شورا به مسائل نظامی گره خورده بود تا به مسائل دیپلماتیک و تصمیمات اغلب نظامی‌اند تا دیپلماتیک.از همین رو بخشی از بدنه حاکمیت آمریکا که در نظام دو حزبی و کنگره مستقر هستند تصمیم به محدود سازی ترامپ و حلقه مشاوران وی گرفتند تا بر اساس توازن قوای موجود در زیر ساخت سیاسی آمریکا از فجایع احتمالی جلوگیری کنند.
 
یک واتر گیت جدید در نظام سیاسی آمریکا

اما سوال اینجاست که  آیا با استعفای مایکل فلین ممکن است که فشار روی آقای ترامپ ادامه پیدا کند؟بی بی سی می‌نویسد استعفای مایکل فلین شاید برای "بند آوردن خونریزی کافی نباشد.
 
دموکرات‌های کنگره و شاید بعضی از جمهوری‌خواهان، می‌خواهند بفهمند چه کسانی در جریان ماجراهای جنجالی آقای فلین بودند و چرا پیش از این اقدامی صورت نگرفت؟"  قطعا فلین با توجه به سابقه کاری که داشته است، از کنترل شدن تماس‌های خود با سفیر روسیه در آمریکا مطلع بوده است ، حالا خیلی‌ها می‌خواهند بدانند آیا وی به تنهایی اقدام به برقراری این تماس‌های تلفنی کرده و یا با هدایت و مشاوره مقامات بالاتر در دولت ترامپ این تماس‌ها برقرار شده است.
 
سوال این است که درباره مکالمه‌های آقای فلین "دونالد ترامپ چه زمان و از چه چیزهایی مطلع شده بود؟"  از این رو می‌توان گفت اتهام دخالت روسیه در انتخابات اخیر آمریکا یک پرونده مفتوح است که مایکل فلین مشاور مستعفی امنیت ملی ترامپ نخستین قربانی آن بود اما می‌توان تصور کرد که واپسین آن نخواهد بود.اجماع دو حزب موجود در کنگره آمریکا برای پیگیری این موضوع نشان از این دارد که ترامپ در هفته‌ها و ماه‌های آتی روزهای پرچالشی را خواهد گذراند.
 
ترامپ روی کاغذ یک رییس جمهور  از "حزب جمهوریخواه " محسوب می‌شود ؛ اما واقعیت این است که او در عرصه سیاسی آمریکا یک غریبه محسوب می‌شود و  حتی در میان مقامات ارشد حزب خود نیز هواداران چندانی ندارد. ترامپ یا باید تبعات حضور در سیستم را پذیرفته و دست از رفتار به مثابه یک شورشی بردارد و یا باید منتظر آینده‌ای همچون نیکسون باشد. استعفای فلین می‌تواند آغازی بر یک واتر گیت جدید در تاریخ سیاسی آمریکا باشد.
 
 
ترساندن از جنگ، امید غربگرایان!

محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
 
این روزها رئیس‌جمهور جدید امریکا تا حدی درگیر چالش‌های داخلی این کشور شده است و بسیاری از ناظران پاره اظهارات وی درباره کشورهای دیگر از جمله ایران را جدی نمی‌‌گیرند. واقعیت این است که درگیری‌های ملی ترامپ عمده دلمشغولی‌های وی را معطوف به خود کرده است، اما ناگفته پیداست که موضوع ایران در میان پرونده‌های سیاست‌ خارجی امریکا، مسئله مهمی است و دیر یا زود مسئله‌های ذیل آن، از جمله پرونده هسته‌ای،  مناقشات میان ایران و نظام سلطه و به خصوص پرونده برجام مطرح خواهد شد.

در سر دیگر ماجرا، غربگرایانی قرار دارند که هرچند در داخل کشور ما هستند، اما بنا به سنت مألوف چشم امید به غرب دارند و خواه ناخواه سرنوشت سیاسی خود را به رویکردهای غرب گره زده‌اند. بنابراین حتی اگر «ترامپ» هم فرصت پرداختن به موضوع ایران را نداشته باشد، این شبکه همکار داخلی غرب در ایران است که سعی می‌کند با بر ساخته‌های رسانه‌ای پای امریکا را به تحولات داخلی ایران باز کند.

همانگونه که بسیاری از تحلیلگران تاکنون مطرح کرده‌اند، جریان غربگرای داخلی که بهره داخلی چندانی در «گشایش اقتصادی» و «لغو تحریم‌ها» به دست نیاورده است، آخرین شانس خود را در «نجات از جنگ»‌ امتحان خواهد کرد.
 
ناگفته پیداست که قرار نیست جنگی واقعاً به راه بیفتد. «جنگ»، «تهدید نظامی» و «گزینه نظامی معتبر» تنها یک برساخته رسانه‌ای است که با همکاری نظام سلطه در یک عملیات روانی تولید می‌شود و شبکه غربگرای داخل، وظیفه اکو دادن به آن و ترساندن جامعه از آن را دارد.
 
تجربه 22 بهمن امسال، خیلی زود نشان داد که سناریوی جدید غرب و غربگرایان چندان کارساز نیست. در حالی که طرف مقابل به دنبال تحقیر ملت ایران بود، پاسخی عزتمندانه و یکصدا در خیابان‌های تهران به یاوه‌گویی‌های ساکنان جدید کاخ سفید داده شد، اما آیا غربگرایان داخلی از «هیولاسازی» ناامید می‌شوند؟

پاسخ تا حد زیادی منفی است. جریان غیرانقلابی رهاورد چندانی در عرصه معیشت و رفاه اقتصادی ندارد. گشایش‌نمایی‌های این روزها نیز چندان اثربخش نبوده و حتی بدنه هوادار این جریان را نیز قانع نکرده است.
 
تنها دو گزینه باقی می‌ماند که هر یک نیز تا حدی مورد استفاده غربگرایان داخلی است؛ ادامه کوفتن بر طبل خطر جنگ‌طلبی ترامپ و مقصرتراشی برای ناکارآمدی‌های موجود.
 
تجربه نشان داده است که مدیریت‌های اجرایی در بسیاری از موارد آن‌گاه که هیچ بهانه‌ای برای توجیه خطاها و ضعف‌های خود نمی‌یابند، سراغ مقصرتراشی از رقبا یا موجودات خیالی می‌روند. دولت قبلی‌ها، دلواپس‌ها، کاسبان تحریم و... همه و همه کسانی هستند که مسببان وضع فعلی شمرده می‌شوند.

کم‌کم که مهلت استفاده از چنین مقصرتراشی‌هایی به پایان خود نزدیک می‌شود، مقصریابی‌های کنونی فعال می‌شود و با عبارت «نگذاشتند کار کنیم» تقصیر ناکارآمدی‌ها به گردن دیگران افکنده می‌شود. اکنون نیز نشانه هایی از تلاش برای چنین فضاسازی‌های رسانه‌ای مشاهده می‌شود. هرچند پیش‌بینی می‌شود این توجیهات برای جامعه، قانع‌کننده نباشد، پس به ناچار «نجات از جنگ» آخرین ترفند رسانه‌ای جریان غیرانقلابی خواهد بود. در این جا هوشیاری نیروهای انقلابی در برابر این ترفند ضروری است. باید واقعیت‌های صحنه راهبردی را به مردم بازگو کرد.
 
باید برای جامعه روشن کرد که امکانی برای امریکا برای استفاده از آنچه گزینه نظامی خوانده می‌شود وجود ندارد. باید توضیح داد که تنها راه نجات از وضع کنونی وادار کردن امریکا به اجرای واقعی «برجام» و عمل به تعهدات است. تجربه به خوبی نشان می‌دهد که سلطه‌گران تنها در مواجهه با رویکرد عزتمندانه، به حقوق ملت ایران سر تسلیم فرود می‌آورند یا برعکس، در مقابل جریان خاضع در مقابل غرب، روزبه‌روز بر عمل تحقیرگرانه خود می‌افزایند.
 
 
 فتنه گر طلبکار
 
سیدمسعود علوی در رسالت نوشت:

چندوقتی است که بحث آشتی ملی در دستور کار روزنامه های زنجیره ای دوم خردادی قرار گرفته است. اکنون معلوم شده ته این حرف به اصحاب نهضت آزادی می رسد، همان جماعتی که امام در توصیف جنایت هایشان فرموده اند خطر آنها از منافقین بیشتر و بالاتر است. اینکه این تز بر چه پیش فرض هایی بافته شده، بماند.
 
عقل سلیم حکم می کند به این روال پاسخ داده شود که؛ چرا فتنه گران پس از گذشت هفت سال از فتنه 88 به فکر آشتی افتاده اند؟! حالا این آشتی قرار است با چه کسی صورت بگیرد؟ یک جریان سیاسی در انتخابات سال 88 اعلام کرد ما رأی مردم را قبول نداریم، صندوق رأی و آراء مردم تعیین کننده برنده انتخابات نیست، زور ما در خیابان به علاوه کمک اوباما و کشورهای اروپایی به علاوه تشدید تحریم های فلج کننده به همراه ماشین تبلیغات جنگی رادیو «بی بی سی» و رادیو آمریکا و ارتش رسانه ای غرب تعیین کننده برنده انتخابات هستند.
 
آنها هشت ماه با مردم و نظام جنگیدند، بیانیه صادر کردند، اماکن عمومی و خصوصی را آتش زدند، 22 نفر از بهترین فرزندان ملت را شهید کردند، اما نتوانستند خدشه ای به اتحاد ملی و انسجام اسلامی و اقتدار ایرانیان وارد کنند. آنها قهر با ملت را در دستور کار داشتند. ملت و رهبری با صبوری و روشنگری چهره واقعی آنها را نشان دادند، کم کم مردم دور و بر آنها را خلوت کردند، تنها شدند.
 
نخبگان هم با هوشمندی، آنها را تنها گذاشتند و در نتیجه رهبران آنها در حصار بصیرت مردم و نظام گرفتار شدند. منافقین، بهائی ها، کمونیست ها و ضد انقلاب هایی که به میدان آمده بودند نیز رسوا شدند و با تلفات، صحنه را ترک کردند. فتنه گران با دیوار بلند بصیرت و سد پولادین هوشیاری مردم در 9 دی مواجه شدند و با اسم و مشخصات و نوع جرم و جنایت، افشا گردیدند.

ملت اکنون از فتنه و سران بی آبروی آن عبور کرده اند. امنیت و اقتدار ملی ایرانیان، دشمنان اسلام و ایران را در منطقه و جهان زمینگیر کرده است. امروز برخی به فکر این افتاده اند که روحی تازه به جسد متلاشی شده فتنه بدمند. لذا با فرمول «آشتی ملی» به صحنه آمده اند. آیت الله آملی لاریجانی در تحلیل این حرکت فرمود: «قهری میان مردم نیست تا با آشتی ملی، آن را حل کنیم. کسانی که با ملت قهر کرده اند بیایند آشتی کنند، کسی مانع آنها نیست.»
 
اما چرا موضوع آشتی ملی را مطرح کرده اند با آنکه آنها نیک می دانند به مردم و نظام ظلم کرده اند، راه حل آن هم فقط در توبه است. چرا این راه مشخص را طی نمی کنند؟ چون اصلاً قصدشان آشتی نیست. قصدشان ادامه فتنه است. همین دیروز خانم موگرینی گفت: «برخی تحریم های اروپا برای ایران شدیدتر از آمریکاست.» آمریکایی ها که به تعهدات خود عمل نکردند و «تقریباً هیچ» را به زعم مسئولین دولت یازدهم در کارنامه دولت ثبت کردند. از طرفی بر اساس آخرین نظرسنجی ها مردم نسبت به ادامه رکود و بیکاری واقعاً در تنگنا قرار دارند و مطالبات معیشتی خود و عمل به وعده های رئیس جمهور را طلب می کنند. یک چیزی این وسط باید مطرح شود تا افکار عمومی را به یک ناکجاآباد ببرد و موقتاً مطالبات اقتصادی خود را فراموش کنند. چه چیزی بهتر از بحث شیرین «آشتی ملی»؟! که صورت مسئله فتنه را پاک کند و از فتنه گران محارب یک جریان سیاسی «طلبکار» بسازد، مبنی بر اینکه اینها می خواهند آشتی کنند اما هنوز برخی بر طبل «قهر» می کوبند!

چه چیزی بهتر از آشتی ملی که؛ بدعهدی آمریکا فراموش شود و قیافه زشت ترامپ در تداوم ایران هراسی و گزینه نظامی روی میز و وعده های
دولت در مورد رفع این دو تهدید در سایه برجام به فراموشی سپرده شود؟
چه چیزی بهتر از آشتی ملی که کسی نپرسد پس این همه آمد و شد
اروپایی ها و بستن قراردادها چه نتیجه ای برای رفع رکود و ایجاد اشتغال داشته است؟

همین مسئله ریزگردها در خوزستان که باعث قطع آب و برق و گاز مردم شده و صدای مردم محروم آن منطقه را درآورده است باید به فراموشی سپرده شود، چون آشتی ملی در دستور کار قرار گرفته است!
 
کسی که قبل از انتخابات می گوید؛ من به قانون اساسی ، نظام و ولایت فقیه اعتقاد  و التزام عملی دارم. امابعد از انتخابات می گوید ؛ فقط گوش به فرمان آشوب در اتاق جنگ نرم لندن و واشنگتن علیه مردم هستم ، و حاضر به هیچ گفتگویی هم نیست  چگونه او می تواند با نظام و مردم آشتی کند.
 
کسی که مرز بندی با بیگانگان ندارد و می خواهد شرف و استقلال مملکت را در معرض فروش قدرتمندان و  ثروتمندان جهان قرار دهد ، چگونه می تواند با مردم محروم و مستضعف و پا برهنه و شیفته استقلال کشور آشتی کند.دوقطبی سازی های کاذب جایی در افکار عمومی ندارد. صدای طبل دوگانه «آشتی ملی» و «قهر ملی» آن قدر توخالی است که حتی صدایش به گوش کسانی که این سر و صداها را درمی آورند، نمی رسد.

 
 سفر روحانی برای <برد- برد> منطقه ای

محمد عربشاهی در ایران نوشت:

سفر کوتاه اما پر اهمیت دکتر روحانی به دو کشور حوزه خلیج فارس، مهم‌ترین رویداد منطقه‌ای امروز و چه بسا پرمخاطب‌ترین رویداد برای ناظران منطقه‌ای طی روزهای آینده است. این سفر در نوع خود پر اهمیت است زیرا روابط ایران و همسایگان در خلیج فارس طی یک سال و نیم گذشته بیش از پیش به سردی گرایید و فارغ از کاهش سطح روابط دیپلماتیک، به عاملی برای چالش‌های لفظی سیاسی بدل شد. طی این شرایط، طبیعی است که نگرانی‌هایی در میان تمامی کشورهای این حوزه درخصوص آینده روابط فیمابین و چگونگی مواجهه با آن وجود داشته باشد.
 
سفر دکتر روحانی به عمان و کویت، علاوه بر تمام اهداف و برنامه‌های دوجانبه، پاسخی به این نگرانی‌هاست. دولت ایران ضمن آنکه طی سال‌های گذشته همواره بر سیاست‌های مثبت و سازنده عمان و تلاش‌های اعتمادساز و همگرایانه کویت در حوزه خلیج فارس با نگاه خوش بینانه نگریسته و متقابلا سیاست‌های همکاری جویانه را دنبال کرده است، این بار در بالاترین سطح، به طور عملی گامی در جهت بهبود و تقویت روابط با این کشورها برمی‌دارد.
 
پاسخ روحانی به دعوت پادشاه عمان و امیر کویت را ابتدا باید بر پایه سیاست اصولی ایران در حفظ اولویت روابط و همکاری با همسایگان تفسیر کرد. این ابتکار البته معانی و پیامدهای دیگری را هم به همراه دارد که بیش از هرچیز متأثر از شرایط کنونی منطقه است. خاورمیانه سال‌ها است که در سایه الگوی تحمیلی امنیت و ثباتی به سر می‌برد که نزاع و تشکیل جبهه‌های رقیب در محور آن قرار دارد. این الگوی غیرسازنده، به ویژه طی سال‌های گذشته، مانع از ایجاد چارچوبی جامع برای اعتماد و همکاری در حوزه استراتژیک خلیج فارس شده است و اکنون در شرایط امنیتی شدن فضای منطقه در سایه گسترش تروریسم و تهدیدهای خارجی، نیاز به وجود الگویی سازنده برپایه اعتماد، همکاری، تجمیع و تقویت توانمندی‌ها که در نهایت منطقه را به سوی محیطی امن‌تر سوق دهد احساس می‌شود.
 
عدم اعتماد متقابل که خود از چالش‌های اساسی در میان برخی کشورهای حوزه خلیج فارس است، در ابتدا ناشی از عدم برداشت صحیح از سیاست خارجی طرف مقابل است. از این رو سفر دکتر روحانی فرصت مناسبی برای تکرار این محور اساسی از سیاست خارجی ایران طی سال‌های گذشته خواهد بود که سرنوشت، امنیت و منافع کشورهای این حوزه به یکدیگر پیوند خورده است. بر این اساس، تأمین منافع به قیمت ایجاد هزینه برای دیگر کشورهای این حوزه، در سیاست خارجی ایران متصور نیست. در حوزه امنیت هم به همین نحو است. آنچه می‌توان از سیاست خارجی ایران طی سال‌های گذشته برداشت کرد، اتکا به بازی در قالب حاصل‌جمع غیر صفر یا برد - برد با دیگر کنشگران منطقه‌ای است که در آن ایران به دنبال حفظ امنیت به بهای کاهش امنیت دیگر کشورهای منطقه نیست و متقابلاً تأمین امنیت برای همسایگان هم نمی‌تواند به بهای ایجاد ناامنی برای ایران تصور شود.

در این چارچوب، سفر روحانی به دو کشور حوزه خلیج فارس نشان دهنده آن است که ایران به دنبال ایجاد تغییرات در مناسبات میان خود و کشورهای این حوزه است و معتقد است همچنان طیف‌هایی از منافع مشترک در این منطقه وجود دارد که می‌توان در مسیر تحقق آنها گفت‌و‌گو کرده و گام مشترک برداشت. مهم ترین این منافع را شاید بتوان در تقویت همزیستی، مقابله با افراط‌‌ گرایی، مبارزه با تروریسم، محافظت از مشترکات زیست محیطی، تقویت تعاملات اقتصادی و رونق گردشگری برشمرد. این واقعیت وجود دارد که بعضاً تعاریف مشترکی از موضوعات میان طرف‌های مختلف دیده نمی شود اما ضرورت تحقق منافع مشترک و واقعیت همسایگی منطقه ای، پی گرفتن تعامل و گفت‌وگو برای رسیدن به فهم مشترک درخصوص موضوعات و تحولات مورد اختلاف را ایجاب می‌کند. تقویت روابط ایران با عمان و کویت می‌تواند زمینه ساز بهبود مجدد روابط میان ایران و کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس باشد.
 
همکاری ایران و این کشورها تأثیر مستقیمی بر روند شکل گیری تحولات در کل منطقه خاورمیانه خواهد داشت. اما ضرورت رسیدن به این مرحله، تمایل این کشورها است و گام عملی ایران و بهبود مناسبات با کویت و عمان می‌تواند سطحی از تمایل را در بین دیگر کشورهای این حوزه ایجاد کند.

 
  خوزستان در انتظار توجه

محمد کیانوش‌راد در شرق نوشت:

خوزستان، این روزها با افزایش دامنه مشکلات مربوط به قطع برق و آب و همچنین گردوغبار و انتقال آب، شاهد نارضایتی مردم شریف این خطه است. وجود حدود ٨٠ درصد تولید نفت کشور، یک‌سوم آب‌های کشور، حدود ٧٠ درصد تولید شکر کشور، سومین استان صنعتی، دارا‌بودن مرزهای آبی، همسایگی با کشورهایی که به لحاظ تاریخی با کدورت‌ها و اختلافاتی با آنان مواجه بودیم، بیانگر آن است که خوزستان نه از موضع منطقه‌ای که از زاویه ملی باید مورد توجه قرار گیرد.
 
پیش از پیروزی انقلاب بنا بر مطالعات آمایش سرزمینی، این استان دارای موقعیت مناسب برای احداث کارخانجات فولاد، صنایع پتروشیمی و کشت و صنعت‌های عظیم ارزیابی شد و به دلیل داشتن مزیت مطلق بندر خرمشهر، محلی برای ترانزیت کالا به کشور محسوب می‌شد که وجود خط سراسری راه‌آهن، امکانات وسیعی را برای انتقال کالا به تمام کشور در اختیار آن قرار داده بود. در آن مقطع شرایط استان، مقبول بود.
 
هیچ شکی نیست که انقلاب اسلامی فعالیت‌های گسترده‌ای را در وجوه مختلف انجام داده؛ اما برای مردمی که زخم جنگ را بر تن دارند، فرزندان خود را از دست داده و امروز با قطع آب و برق و بی‌کاری و فقر مواجه هستند، جای گله و شکایت محفوظ است. استان، پیش از انقلاب در وضعیت مهاجر‌پذیری قرار داشته و کسب‌وکار و اشتغال و تولید ثروت در خوزستان امری رایج بوده؛ اما پس از انقلاب در مقاطع مختلف به استانی مهاجرفرست تبدیل شده است.

 امروز برخی شهرهای آن با کاهش و حتی خطر تخلیه جمعیت مواجه هستند. خوزستان به دلیل بروز جنگ تحمیلی ناچار به تخلیه بخش‌های مهمی از شهرهای خود شد. مردمی که خانه و کاشانه و اموال خود را در شهرها واگذاشتند و با دست خالی و بدون سرمایه به استان‌های مختلف به‌عنوان جنگ‌زدگان مهاجرت کردند. اگرچه بسیاری از هم‌وطنان با آغوش باز از آنان استقبال کردند؛ اما در مقاطعی به دلیل برخی بدفهمی‌ها به عنوان کسانی که از جنگ گریخته‌اند، مورد طعنه قرار می‌گرفتند و این در حالی بود که فرزندان آنان در جبهه‌ها ماندند، جنگیدند و استقلال وطن را تضمین کردند.
 
متأسفانه در زمان جنگ خوزستان با نبود توسعه متعارف بودجه سنواتی مواجه بود. در‌حالی‌که استان‌های مختلف از بودجه‌های سنواتی برای توسعه زیرساخت‌های خود استفاده می‌کردند، خوزستان به دلیل وجود جنگ امکان جذب بودجه را نداشت. افزون بر این نه‌تنها بودجه‌ای جذب استان نمی‌شد که زیرساخت‌های قدیمی هم اغلب با تخریب مواجه شد.
 
در‌این‌باره می‌توان به توقف طرح‌های نهال‌کاری و مالچ‌پاشی در خوزستان اشاره کرد. با نگاهی گذرا به عکس‌های موتورهای جست‌وجو مشاهده می‌شود حدود یک‌پنجم تالاب هورالعظیم در مقایسه با پیش از انقلاب در وضعیت آبی قرار دارد؛ یعنی چهار‌پنجم تالاب به طور کامل خشک شده و بخش عمده‌ای از تالاب شادگان نیز با این خطر دست به گریبان است. اگرچه نمی‌توان منکر اثر مثبت سدسازی در خوزستان در برابر سیلاب‌های خروشنده‌ای که هر دهه خوزستان را تهدید می‌کرد، شد؛ اما این اقدامات پوشش گیاهی استان را تا حد زیادی دچار مشکل کرد و برخی نهرها و کانال‌‌هایی که به طور طبیعی آبگیری می‌شدند و کارکرد تغذیه پوشش گیاهی را برعهده داشتند، با مشکل مواجه شدند.
 
وضعیت امروز خوزستان نامطلوب است. سه سال قبل در سرمقاله روزنامه «شرق» در‌این‌باره مطلبی نوشتم. در نخستین روزهایی که دکتر ابتکار در دولت جدید مسئولیت پذیرفت، به ایشان گفتم خوزستان در معرض یک بحران قرار دارد و در جلساتی با مسئولان امنیتی، معضلات جدی زیست‌محیطی را که می‌توانند زمینه‌ساز برخی اعتراضات طبیعی شوند، تشریح کردم. البته باید توجه داشت مشکلاتی که امروز درباره ریزگردها، قطع آب و برق وجود دارد، محصول دولت یازدهم نیست.
 
اگرچه مردم خوزستان انتظار توجه بیشتری از دولت روحانی دارند؛ اما خرابی‌ها میراث دولت گذشته است. تعجب مردم خوزستان از فرصت‌طلبانی است که این روزها به عنوان صدای مردم، سخن می‌گویند. آنان که دولت‌های نهم و دهم را با انواع و اقسام عبارات می‌ستودند، احتمالا خود را به فراموشی می‌زنند که صدور مجوز‌های غیر‌کارشناسی درباره حفر چاه‌ها، توسعه فعالیت‌های اکتشاف نفت در منطقه هورالعظیم به شکلی که همراه با خشک‌کردن جان بی‌رمق باقی‌مانده تالاب بوده است، در دولت محبوب آنان اتفاق افتاد. آنان نمی‌توانند ادعای نگرانی خوزستان و مردم را داشته باشند. مردم سیاست‌های دو‌گانه این افراد را به‌خوبی می‌شناسند. آنچه امروز وظیفه دولت است، انجام اقدامی شبیه دریاچه ارومیه است. بحرانی‌شدن وضعیت ارومیه نیز میراث سیاست‌های غیرکارشناسی دولت قبل بود. دولت یازدهم با تشکیل کمیته ویژه، پیگیر احیای آن شد و امروز هم می‌تواند با تشکیل کمیته‌ای مرکب از وزرای نفت، نیرو، جهاد کشاورزی، امور خارجه و رئیس سازمان محیط زیست و استاندار خوزستان به صورت ویژه و عملیاتی برنامه‌های خود را برای کوتاه‌مدت و میان‌مدت اجرائی کند.
 
به طور مشخص دولت می‌تواند با کاشت نهال در قسمت جنوب شرق شهرستان اهواز که بخشی از کانون‌های بحران‌زا در آن قرار گرفته و تقویت آب نهر مالح در‌صدد زدودن برخی کانون‌های بحران اقدام کند. طبیعی است که اگر همین امروز این اقدامات آغاز شود، برای یک یا دو سال آینده جواب می‌دهد؛ اما دولت با آغاز مالچ‌پاشی و نهال‌کاری می‌تواند گام‌های ابتدایی را بردارد. وزارت نفت نیز با دستور وزیر، اقدامات اکتشافی خود را بدون خشک‌کردن تالاب انجام می‌دهد و وزیر نیرو نیز می‌تواند با کنترل خروجی آب از سدهای خوزستان و تنظیم و به‌روزکردن مقره تأسیسات برقی، تضمینی برای قطع‌نشدن برق به مردم ارائه دهد یا با خرید ژنراتورهایی که هنگام قطع برق امکان انتقال آب به منازل مردم داشته باشد؛ تا حد زیادی بحران را کنترل کند. باید دانست وضعیت فاضلاب شهری مثل اهواز به‌شدت فرسوده و باعث آلودگی در آب شرب مردم شده است.
 
مردم خوزستان که عبور کارون پرخروش را در گذشته دیده‌اند، امروز روستاهای شرق شهر اهواز، آبادان و خرمشهر را بدون آب سالم می‌بینند. مردم نجیب و صبور خوزستان تاکنون همه‌گونه فداکاری برای حفظ نظام انجام داده‌اند و این اعتراضات صرفا برای توجه مسئولان و حل مشکلات صورت می‌گیرد.
 
 
  بازی برد-برد اقتصادی با همسایگان

الیاس حضرتی در اعتماد نوشت:

رییس‌جمهوری امروز به دعوت بالاترین مقام‌های عمان و کویت به این دو کشور تعیین‌کننده در حاشیه خلیج فارس سفر می‌کند. آنگونه که اعلام شده هدف از این سفر بررسی راهکارهای توسعه هر چه بیشتر روابط دوجانبه در بخش‌های دولتی و خصوصی و همچنین بررسی مسائل منطقه‌ای خواهد بود. بدون شک این سفر می‌تواند آغازی برای پایان برخی اختلافات سلیقه‌ای با کشورهای منطقه مخصوصا در رابطه با شرایط موجود در خاورمیانه باشد و قطعا جنبه سیاسی آن می‌چربد اما در عین حال، پیوست اقتصادی چنین سفری غیرقابل انکار است. کشورهای عربی با توجه به جمعیت اندک و منابع مالی سرشار به واسطه چند سال قیمت بالای نفت، پتانسیل بالایی برای صادرات سرمایه دارند.
 
اگرچه در دو سال گذشته کاهش قیمت نفت بر توان مالی آنها تاثیر محسوسی گذاشته است اما صندوق‌های سرمایه‌گذاری ملی که در بسیاری از این کشورها تاسیس شده این امکان را دارند تا به سرمایه‌گذاری در ایران فکر کنند. علی‌القاعده بازار مالی ایران پذیرای سرمایه‌های خارجی است و حضور رییس‌جمهور اگر با ارایه فرصت‌های موجود همراه باشد قادر به ایجاد تحولی شگرف است. نکته مهم در این بین، ایجاد پایه‌هایی سیاسی برای کنترل اختلافات با همسایگان غربی است که کویت و عمان بهترین انتخاب برای بازی کردن چنین نقشی هستند. تجربه نشان داده اگر چنین همبستگی‌هایی شکل بگیرد و منافع اقتصادی مشترک بر اساس احترام متقابل تعریف شود حل مسائل سیاسی نیز آسان‌تر خواهد بود.
 
نکته مهمی که نباید در مورد کشورهای ثروتمند حاشیه خلیج فارس فراموش کرد، نقش موثری است که در هدایت سرمایه به ایران می‌توانند داشته باشند. این کشورها از گذشته با تبلیغات وسیع توانسته‌اند نظر مثبت عمده نهادهای مالی دنیا را به کشورهای خود جلب کنند و از این بابت دفاتر منطقه‌ای متعددی از سوی صاحبان سرمایه در این سرزمین‌ها تاسیس شده است. در عین حال خود آنها نیز از ثروت قابل توجهی برخوردارند که به عنوان یک واسط، قادر به انتقال این دو شقه مهم از سرمایه هستند. به عبارت دیگر همسایگان اگر وارد معاملات اقتصادی برد-برد شوند با توجه به شناختی که از شرایط عمومی یکدیگر دارند راهنمای خوبی برای خارجی‌ها خواهند بود. در این بین مزیت چشمگیر اقتصاد ایران ظرفیت‌های متعدد در بخش حقیقی و در بازار سرمایه است که قابلیت بالایی برای جذب منابع مالی دارد. در همین راستا نمایندگان محترم مجلس نیز در برنامه ششم توسعه تمهیدات ویژه‌ای در این باره قائل شده‌اند و انتظار دارند دولت نیز با درک حساسیت وضع موجود، از هیچ تلاشی برای ایجاد بسترها فروگذار نکند.
 
بنابراین اجماع داخلی فعلی که حول واردات تکنولوژی، دانش فنی و سرمایه خارجی به وجود آمده بهترین فرصت برای بازسازی روابط سیاسی و تحکیم آن است. کشورهای بسیاری در مناطق مختلف دنیا توانسته‌اند با همین فرمول از برخی اختلافات سلیقه‌ای عبور کرده و هسته‌ای پایدار از تعاملات اقتصادی شکل داده‌ا‌ند. لذا از آنجایی که سیاست منطقه‌ای ایران همواره بر رفع تنش‌ها در حاشیه مرزهای خود بوده این‌بار نیز باید ابتکار عمل را در دست گرفته و با ایجاد شبکه‌ای پایدار در مسیر مهندسی امنیت در منطقه گام بردارد. بررسی‌های تاریخی نیز تایید می‌کند که فرهنگ ایرانی همواره برای مدیریت بازی‌های برد-برد پیشگام بوده و هرگز دنبال سیاست حذف دیگران در جهت اثبات خود نبوده است.
 
این پشتوانه عظیم تاریخی و فرهنگی در همزیستی مسالمت‌آمیز و احترام به کیان سیاسی و حاکمیتی همسایگان بهترین توجیه برای گره‌ زدن سرنوشت اقتصادها به یکدیگر است. معجزه اقتصاد نیز که فراتر از مرزها، ملت‌ها را به هم پیوند می‌دهد، از همبستگی منافع نسل حاضر و نسل‌های آینده وام می‌گیرد.

چنین همبستگی‌هایی نه تنها در کنترل مسائل سیاسی و امنیتی به‌شدت موثر است بلکه انتظارات از آینده را نیز تا حد زیادی تنظیم خواهد کرد. به همین جهت امیدواریم با همکاری نزدیک همه قوا، ظرفیت‌های همکاری منطقه‌ای بر اساس منافع ملی بارور شده و مسیری مطمئن با حداقل ریسک تعریف شود که اقتصاد ایران بتواند سهم از دست رفته خود را با توجه به قابلیت‌های ساختاری‌اش از همین مسیر پس بگیرد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۲۷
علی اکبر دارابکلایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">